آنچه بر چسب ستم بر دل فرود آن تو نبودی
آنچه غم در دل شب روشن نمود آن تو نبودی
کوست دلداری کشانده در نم خاک مذلت
آنچه در بطن دلم آتش گشود آن تو نبودی
یاد آن بلبل نمایی درب بستان لبانت
یاد باد آن روزگارم در فریب آن تو نبودی
کاشتی ریشه ی صبرت در دلستان غریبم
ساقه ات برگی ندارد میوه اش آن تو نبودی
آخ از نیش زمانه بارها نیشیده جانان
بر دل و قلب رمانم نیش زد آن تو نبودی
درد و شلاق خیانت بر جسد کرده کبودی
آنچه جلادم کشانده بر تنم آن تو نبودی
هر چه غم از تو کشیدم در قبال بودنت
کاخ دل ویران گشته پایه اش آن تو نبودی
چه کنم کلبه خرابم خیس کرده برف و باران
راه تسلیمی گرفتم سرورش آن تو نبودی
جسم نالانم و پیکر تخته گشته استخوانی
آنچه خشکیده تنم را بی گمان آن تو نبودی
جان به پرهایم زدی پرواز در افلاک عشقت
آنچه دریا غرق گشته این منم آن تو نبودی
خواب بودی در خیالم رعشه زد قلب دلیرم
آنچه بیدارش نمودم هان دلم آن تو نبودی
شاد گشتی در مزار عشق دیوار محبت
آنچه فریادم شنیده مستیت آن تو نبودی
بام دلها بانگ کردم دلبرم هستم عزیزم
زیر بال دلفریبی جسته ام آن تو نبودی
جاسم از درد زمانه سال ها نالیده قلبش
هر چه در مستی روزم خوانده ام آن تو نبودی
ثعلبی ثعلب گلها یا که ثعلب مرغ خوار
گر چه هر دو می پسندی دلبرم آن تو نبودی
چونکه گر ثعلب نباشد بستنی بی مزه یارا
آنکه با شیرین لبان وصل تنم آن تو نبودی
جاسم ثعلبی (حسّانی) 27/01/1391
:: بازدید از این مطلب : 2140
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4